عکاسی مفهومی از دید میشا گوردین

میشاگوردین(Misha gordin )در سال ۱۹۴۶ و اولین روز پس از جنگ جهانی دوم در یک جمعیت روسی زبان بنام ریگا (Riga) در لتونی(Latvia)بدنیا آمد. او بعنوان یک مهندس پرواز دوره ی تخصصی دید اما بعنوان طراح وسایل جلوه های ویژه در ریگا استودیوموشن (Riga studio motion) بکار پرداخت.

او درباره ی این دوره می گوید: در آن زمان هنر رسمی کشور رئالیسم اجتماعی بود و من اهمیت چندانی به آن نمی دادم اطلاعات در مورد هنر مدرن غربی به سختی در دسترس بود و دانش من بسیار محدود.
او در سال ۱۹۷۲ اولین تصویر خود را خلق کرد و در سال ۱۹۷۴ پس از سالها درگیری با کومونیستها، کشورش را به مقصد آمریکا ترک نمود اما بسیاری از مشاهیر روسیه مانند داستایوفسکی و فیلم سازانی چون تارکوفسکی و پاراجانوف در کارهای او تأثیری جاودانه داشته اند.

میشاگوردین در خلق آثارش سعی بر آن داشته است که تأثیرات بجای مانده از جنگ و حکومت کومونیستی روسیه را به تصویر بکشد و مجموعه هایی که او کار کرده است تحت عناوین سایه های خیال( shadow of the dream )، فریاد (shout)، جمعیت (crowd )، شک( doubt )، سال غم( year of Grift )، سال پیروزی( year of Victory )و …. همه این تأثیرات مخرب دوران جنگ و سردی و سیاهی کومونیست روسیه را به خوبی نشان می دهد.

او می گوید: من عکاسی را هنگامی که ۱۹ ساله بودم آغاز کردم و تمایل زیادی به ایجاد مناظر و سبک خاص خودم داشتم من بدنبال راهی برای ابراز افکار و دریافتهای شخصی خودم بودم تا آن را بوسیله عکاسی نشان دهم. یکسال بعد بر من آشکار شد که دوست دارم از مفاهیم (concept) عکاسی کنم. در تمام این سالها که به خلق صحنه های مفهومی مشغول بودم سعی کردم تا می توانم آنها را طبیعی و رئالیستی جلوه دهم.بتدریج توانایی من در تکنیکها افزایش یافت و به من این امکان را داد که افق خود را گسترش دهم اما این قسمت مهم روند نبود، یک مفهوم ضعیف حتی اگر با بهترین تکنیک اجرا شود یک عکس ضعیف ایجاد می کند.آیا من دوربینم را به سوی جهان خارج نشانه گرفته ام یا آنرا به سوی روح خود گرفته ام؟آیا من از حقایق موجود عکس می گیرم؟ یا از دنیایی که خودم ساخته ام که بسیار حقیقی است اما وجود ندارد.توجه به این دو مطلب برداشت متفاوتی به ما می دهد

به نظر من عکاسی مفهومی (conceptual photography) یک فرم پیشرفته تر از ابراز احساسات هنرمندانه است که عکاسی را در زمره هنرهایی مثل نقاشی، شعر، موسیقی و …. در می آورد و ذوق و قریحه دید ادراکی خاصی را بکار می گیرداین ایده که عکسها را دستکاری و تغییر دهیم کار تازه ای نیست. در واقع همه عکسها تا حدودی دستکاری می شوند. قدرت واقعی عکاسی یعنی وقتی که عکس تغییر یافته، به عنوان یک واقعیت موجود به نظر آید اما عکسی که به طور مشخص دستکاری در آن مشخص باشد از شناخت نادرست عکاس نشأت می گیرد که به صورت یک حقه جلوه می کند. در ناخودآگاه ما این تصور وجود دارد که هر چه با دوربین عکاسی گرفته شد باید وجود داشته باشد.

او می گوید: از ابتدا که من به عکاسی ادراکی روی آوردم بیشتر عکسهای من در مورد حضور مناظر شخصیت های انسانی بود. پس از آن هر منظره ای خلق کردم در آن انسان حضور داشت. این تصاویر بازتابی از زندگی شخصی من هستند با ادامه تغییراتش، این تصاویر شخصی هستند. آنها نمایانگر زندگی و دیدگاه من می باشند.

او در پاسخ این سئوال که تصاویر شما بیننده را بیاد تئاتر می اندازد می گوید:
بله من در کارهایم با یک ایده شروع می کنم که در تئاتر به آن متن یا نمایشنامه می گویند و نیاز به یافتن مکان، مدل (هنر پیشه) دارد. تصمیم گیری در مورد نورپردازی و لباسها، کارکردن با لباسها و مدل و تست نه تنها با تئاتر بلکه به فیلمسازی، شعر، نقاشی، مجسمه سازی و موسیقی هم شباهتهایی دارد و همه اینها با یک ادراک یا مفهوم شروع می شود.
میشاگوردین می گوید من با دوربینم نقاشی می کنم بیشتر عکسها اول مثل یک طرح روی کاغذ پیاده می شوند، پس از روزها مطالعه و بررسی و امتحان آماده می شوم که آن را روی بوم خود پیاده کنم و به نظر من عکاسی یک مزیت عمده نسبت به نقاشی دارد

روراستی ( حقیقی بودن ) ، به نظر من ما در ناخودآگاه می پنداریم که هر چه عکاسی می شود واقعیت دارد و این ابزار مهمی است که بیننده آنچه را می بیند باور کند و اعتقاد پیدا کند هر چه می بیند حقیقی است.هیچکدام از آثار من دیجیتال نیستند راز حرفه ای فقط بدست آوردن ایده است، بقیه کارها مراحل تکنیکی منطقی است، سالها پیش که من روی اولین پیکار کاری ام کار می کردم احتیاج به ترکیبی از سایه های رویایی که بوسیله ابرها بوجود می آمد داشتم و باید روزها منتظر می شدم تا بخت با من یاری کند و ابرهای مناسب را پیدا کنم و گاهی اصلاً موفق نمی شدم اما بعدها فهمیدم وقت کافی برای در انتظار شانس بودن ندارم. فکر می کردم باید راهی باشد که صحنه مورد نظرم را بوجود بیاورم بقیه راه یک باید منطقی برای تحمیل ابرها به زمینه عکسم بود. البته روشهای دستی هنوز محدودیتهایی دارد و با تکنیک های دیجیتال نمی تواند رقابت کند، اما من کیفیت درخشان عکاسی دستی را ترجیح می دهم همچنین فکر می کنم دستکاریهای دیجیتال، اصالت و جنبه حقیقی را از عکسها حذف می کند من هنوز می کوشم که عکسهایم را تا حد امکان واقعی کنم. من آدم خوشبینی هستم و به بشریت امیدوار، عشق همیشه آنجا در کنار تنفر غم و شادی وجود دارد.

عکس مفهومی یا Conceptual به عکسی گفته می‌شود که هدف عکاس از آن، معمولا بیان مفهومی خاص با کمک عناصر تصویر است. عکس مفهومی باید بیننده را به تفکر وا دارد. عکس‌های همهٔ دسته‌های عکاسی می‌توانند در صورت القای مفهومی خاص به بیننده در این دسته نیز قرار گیرند.
در این صورت عکاسی وقتیکه با خلاقیت و رگه هایی از طنز همراه شود می‌تواند جذاب‌تر و الهام بخش‌تر شود. این عکسها باید برای تمام عکاسان تیزبینی که سعی خود را برای گرفتن عکس‌های استثنائی می‌کنند، باارزش باشد. عکاسان این عکس‌های برجسته را با تمام تلاش، تخیل و خلاقیتشان گرفته اند تا به ما فرصت دیدن شگفتی‌های عکاسی را از چشمان خلاقانه شان بدهند

پس از آنکه مدرنیسم در نیمه های دهه ۱۹۶۰ به پایان عمر خود نزدیک شد. هنرمندان سعی کردند، با تلفیق بقایای آن و فلسفه،ایده و اطلاعات نوین به بیان اندیشه های خود بپردازند بدینسان هنر مفهومی(Conceptual Art) متولد شد. هنرمندان هنر مفهومی به شیوه های مختلف     اینستالیشن(installation) ، مینی مالیسم (minimalism)،پرفرمانس(performance)وهپنینگ (happening ) سعی کرده اند آنچه را هنرمندان پاپ آرت بدون نظریه پردازی هنری و به صورت آشفته مطرح کردند با زیبایی شناسی متناسبی معنی کنند. آنها در واقع چیستی و طبیعت هنر را به روشی صریح و با توسل به ارائه مفاهیم اشیاء به شکلهای مختلف، معرفی لغوی و توضیحات نوشتاری مورد پرسش قرار می دهند بدون آنکه به شکل ذهنی و صورت خیالی اثر اهمیت دهند.در آثار هنر مفهومی رابطه هنرمند، اثر هنری و مخاطب دگرگون می شود. به این ترتیب اثر مفهومی محاکات طبیعت و صورتهای گوناگون آن نیست، بلکه هنرمند با اتکاء به منطق فردی خویش از امکانات زبان و بیان مستقیم در طبیعت و در زندگی بهره می گیرد و در بسیاری از موارد علاوه بر چیستی اشیا ، واقعیتهای سیاسی، اجتماعی و تکنولوژی موضوع کار او را تشکیل می دهد.دراین رابطه مخاطب و گاهءخود هنرمند بخشی از کلیت و شکل اثر هنری و مفهوم آن به شمار می آید نسل هنرمندان پس از جنگ جهانی عمدتاً با جسارتی جنون آمیز، آثاری خلق کردند که علاوه بر ظاهر ساختن سیر منطقی تحولات هنر مدرن، اضمحلال و بن بست آن را نیز نشان داد.با ظهور جنبشهای جدید هنری پس از دهه ۱۹۶۰ شکل و مضمون اثر هنری و رابطه اش با انسان و طبیعت مجدداً مورد پرسش قرار گرفت و هنرمندان از آخرین دستاوردهای تکنولوژیک برای بیان مفاهیم و موضوعات هنر خود بهره گرفتند.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *