رواج داستان برند در میان کارکنان
به عنوان بازاریابان محتوا ما زمان زیادی را صرف مخاطبان بیرونی می کنیم، که البته منطقی نیز به نظر می رسد. ما سعی می کنیم مردم را وادار به خرید آنچه کنیم که در حال فروش آن هستیم. ما می خواهیم آنها ما را بشناسند، ما را دوست داشته باشند، درباره ما صحبت کنند و به این مطلب فکر کنند که آنچه که ما می فروشیم در واقع یک ایده خوب است.
در واقع ما وقت زیادی را صرف برقراری ارتباط با مخاطبان خارجی خود می کنیم و از این رو برای فکر کردن به کارمندان خود وقت کافی نخواهیم داشت. با این وجود کارمندان در قلب آنچه هستند که به کالبد داستان سرایی درباره برند زندگی می دهد و تجربیات با ارزشی را برای مشتریان فراهم می کند. در صورتی که بخواهیم در زمینه بازاریابی محتوا عملکرد موفقیت آمیزی داشته باشیم، باید درباره نقش مهمی که کارمندان در رساندن ما به این هدف ایفا خواهند کرد، فکر کنیم.
“بحث درباره تو نیست، درباره من است.”
برای هر شرکتی بسیار آسان است که عملکرد ضعیف شرکت را به شرایط بد اقتصادی یا بازار پر رقابت یا به هر مطلب دیگری که ممکن است بر روی شرکت تأثیر گذار باشد، نسبت بدهد. اما احتمالاً متوجه این مطلب شده اید که شرکت هایی که همواره نسبت به سایر رقبای خود عملکرد بهتری دارند، دارای یک خصوصیت مشترک می باشند: آنها در درون سازمان دارای یک هدف داخلی منسجم و یکپارچه هستند.
به منظور دست یابی به این هدف که پایه و اساس داستان سرایی برند را تشکیل می دهد، و همچنین به منظور برقراری ارتباط شفاف و روشن از طریق بازاریابی محتوا، شرکت ها باید نسبت به کسب و کاری که در حال فعالیت در آن هستند، آگاهی کامل داشته باشند. در سال ۱۹۶۰ تئودور لویت استاد مدرسه بازرگانی هاروارد، عبارت “نزدیک بینی بازاریابی” را برای اولین بار به وجود آورد به این منظور که به توضیح کوتاه بینی شرکت هایی بپردازد که تمام تمرکز خود را به محصولات و خدمات خود اختصاص می دهند به جای آنکه تصویر بزرگتری از آنچه که مشتریان واقعاً خواهان آن هستند را در نظر بگیرند.
به این منظور که شرکت از یک هدف منسجم و یکپارچه برخوردار شود، کارمندان باید نسبت به اهداف مورد نظر خود آگاهی داشته باشند، معنای اهداف خود را در زندگی روزمره مردم با استفاده از عبارات ملموسی توضیح بدهند، و متوجه این مطلب باشند که چگونه می توان این اهداف را در تجربیاتی که برای مشتریان به وجود می آورند، انعکاس داد. به عنوان بازاریابان محتوا باید بیشتر به این مطلب فکر کنیم که چگونه می توان کارمندان را وادار به همکاری بیشتر در این زمینه کرد زیرا در این صورت تفاوت بزرگی در این زمینه ایجاد خواهد شد که چگونه داستان هایی که تعریف می کنیم و تجربیاتی که به وجود می آوریم نقش مهمی را در لحظات واقعی بین کارمندان و مشتریان ایفا می کند.
البته پذیرفتن این مطالب به عنوان واقعیت برای ما آسان است، اما در واقع چگونه باید این کار را انجام بدهیم؟
چه کنیم تا کارمندان شرکت را از آن خود بدانند.
هم مردم و هم سازمان ها می توانند خصوصیات برتر خود را منعکس کنند. اما همواره خلاء بزرگی بین دیدگاهی که مدیران نسبت به شرکت خود دارند، و آنچه که در واقع کارمندان آن را تجربه می کنند و می فهمند، وجود دارد. با توجه به آنچه که لویت می گوید وظیفه شرکت ها فروش محصولات نیست، بلکه وظیفه آنها این است که مشتریان خود را راضی نگاه دارند. و به منظور دست یابی به این هدف بازاریابان محتوا باید بتوانند به صورت درون سازمانی داستان سرایی منسجمی را درباره برند انجام دهند. در اینجا ۶ مرحله دست یابی به این هدف توضیح داده می شود:
- همکاری بیشتر با کارمندان در این زمینه را در اولویت قرار بدهید.
- شخصیت کارمندان را پرورش دهید.
به این مطلب دقت کنید که شخصیت هر یک از شما چگونه ارتباطی با محتوای شما دارد. کارمندان شرکت های فعال در زمینه تکنولوژی با کارمندان شرکت های گاز و نفت تفاوت زیادی دارند. با کسب شناخت کافی از کارمندان، درست به همانگونه که مشتریان خود را می شناسید، می توانید درباره چگونگی جلب توجه آنها خلاقیت بیشتری را به خرج دهید.
- به نقطه ای که کار خود را از آنجا شروع کرده اید، اهمیت بدهید.
- برنامه ریزی داشته باشید.
- به صورت استراتژیک ارتباط برقرار کنید.
- جذاب و جالب توجه باشید.